خدایا...
زمین را نگاه کن
این اهالی هنوز اصل و فرع را نمی دانند،
برای افطاری دادن روزه نمی گیرند...
چگونه ثابت کنم گاهی نمی خواهم انسان باشم.
پ.نوشت:یار وقتی در کنارت هست و آن را نمی بینی بهتر است کور باشی و بدانی که قادر به دیدن نیستی.
تمامی نوشته ها یی که اینجا می خوانیدساخته ی ذهن نویسنده وبلاگ است.اگر نکته ای شما را مجذوب خود ساخت لطفا آن را گوشه ی دفترچه ی خاطرتان بنگارید.
زمین را نگاه کن
این اهالی هنوز اصل و فرع را نمی دانند،
برای افطاری دادن روزه نمی گیرند...
چگونه ثابت کنم گاهی نمی خواهم انسان باشم.
پ.نوشت:یار وقتی در کنارت هست و آن را نمی بینی بهتر است کور باشی و بدانی که قادر به دیدن نیستی.
چترت را ببند،
نگاهی به آسمان بیانداز،هوا دلگیر است.
دلت تکه ابری طلب می کند تا در مستانه های بارانش غرق شوی.
دلت سبک شدن، پاک شدن،شور و شعور می خواهد و اما ندا از آسمان آمد:
که پاک شو در این ماه، من تو را غرق بوسه های فرشتگان می کنم.
واینگونه خداوند تو را لایق حضور در این بزم دانست.
واژه ها در ذهنم جریان دارند.دنبال بهترین می گردم.
ناگهان یک جاذبه ذهنم را می رباید.
خدا...........
واین همان متنی است که شعور مرا در بر می گیرد
ناگهان روی زانوهایم می نشینم شاخه گل سرخ را می بویم
و باز چقدر زیبا خودش را در فهم من جا می دهد.
عطر حضورش را در زندگی ام حس می کنم.
نامه ای کوتاه برای زندگی بنویس
با واژه ها نباید بازی کرد
باید باران باشی تا دریا تشنه ات شود
لطیف باش تا دست نازک باد تو را در آغوش گیرد
ساده باش زیرا سادگی شروع و پایان زندگیست.